محرم و مراسم عزاداری
روزتاسوعا بودکه منوکسرابه مهمونی نزدیک خونمون رفتیم تو این خونه مراسم زیارت عاشورا بود که بچه های دیگر هم اومده بودند . کسرا به سخنرانی آقای دکتر گوش میداد چون از قبل باهاش صحبت کردم که اگه اومدی باید قول بدی که همونجا بشینی و اونهم سر قولش موند و با اینکارش منو خوشحال کرد. و بهش گفتم دوست داری بریم بیرون با هم بازی کنیم گفت آره . با هم بیرون اومدیم اونهم یک دوست پیدا کرد که خیلی با هم بازی کردند خوشحالی میکرد .مراسم دعا تمام شد و اینها همچنان بازی می کردند چندبار هم ازش خواهش کردم که بیریم خونمون ولی میگفت میخوام یک کم دیگه بازی ...
نویسنده :
مامان دریا
12:01